مجموعه ای از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری ایرانی قسمت 353

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

چینی بند-چینی بند زن

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

از زبان افتادن-لال شدن

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

برزخ شدن-ناراحت شدن

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

دستکاری-دست بردن در چیزی

حشری-شهوت ران-پر شهوت

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

 

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

مال دنیا

بفرما زدن-تعارف کردن

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

تمام کردن-مردن

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

بازداشتگاه-زندان موقت

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

تند نویسی-سریع نویسی
تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن
تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

جار-چلچراغ-شمعدان

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

اُتُل-شکم-اتوموبیل

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن

 

چو انداختن-شایعه پراکندن

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

باب دندان-مناسب طبع و حال

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

ادرار کوچک(شاش)

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

دست آموز کردن-تربیت کردن

بقچه بندی-ران چاق

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

تخم چشم-مردمک چشم

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر
خانه به دوش-بی خانمان-آواره

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

چل مرد-مرد کوتاه قد

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

این خاکدان(دنیا)

 

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

چوروکیده-پر چین و چوروک

به خط کردن-به صف کشیدن

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

 

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه
آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

خوش منظره-خوش نما-زیبا

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)
چهار دستی-فراوانی
حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

 

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
 

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

دیالله-زود باش دیگه !

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

رسانه-وسیله ی ارتباطی

بند آمدن-متوقف شدن

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

بی سکه-بی اعتبار

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

 
آفتاب خوردن-سختی کشیدن

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

 

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

بوگندو-آدم کثیف و بد بو

رُک زده-زل زده-خیره شده
دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

جان جان-معشوق-محبوب

ته نشست-رسوب

آلکلی(معتاد به الکل)

 

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

تَخم-مهمل تَخم

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

راستکی-واقعی

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

چغندر پخته-لبو

بی سر و پا-پست-فرومایه

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

دختر بچه-دختر کم سن و سال

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

بفرما زدن-تعارف کردن

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

آخرین تحویل-قیامت

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

رو قوز آمدن-سر لج افتادن

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

بی ریخت کردن-کتک زدن

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

تنگ بودن وقت-دیر شدن

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

چرکو-آدم کثیف

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

اَتَر زدن-فال بد زدن

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

جگری-به رنگ جگر

دست مزد-اجرت-مزد کار

زیر آبی-زیرآبکی

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

 

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
دندان تیز کردن-طمع کردن

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

پوشک-کهنه ی بچه

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

 
اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

 

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

خوردنی-غذا-قابل خوردن

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن
زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

دلِی دلِی-حاشا-انکار

حضوری-رو در رو

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

این مطلب را هم از دست ندهید :   12 + 1 ایده برتر کسب و کار اینترنتی در سال 1401
خبر داغ-خبر بسیار مهم

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

چیز فهم-عاقل و فهمیده

پا-حریف

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

 

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

زار زار-گریه ی شدید

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

خورده برده-ملاخظه و پروا

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

پی گرفتن-دنبال کردن کار

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

بیرون روش-اسهال-شکم روش

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

اشک تمساح-گریه ی دروغین

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

زیر دل زدن-تهوع آوردن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

چین خوردن-چروک شدن
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

درخت اگر-امید پوچ و واهی

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

پا پتی-پا برهنه
روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن
بار و بنه-وسایل سفر
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

چغلی کردن-شکایت کردن

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

رم کردن-رمیدن-گریختن

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

تلخه-تریاک-سوخته

 

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
ادرار بزرگ(مدفوع)

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

آب شیراز-شراب

جگر گوشه-فرزند

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

احدالناس(کسی، فردی)

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

زرت و زورت-زرت و پرت

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

چشم و همچشمی-رقابت

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

با کسی بحث و مجادله کردن

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

خورده برده-ملاخظه و پروا

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

دلجور-همدل

زبان نفهم-کودن-بی شعور

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

خواهر خوانده-دوست صمیمی

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد
ختم شدن-پایان گرفتن
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

دیر فهم-کند ذهن-کودن

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن
ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما
چاشته بندی-ته بندی
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
 

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

داو-نوبت بازی

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

چغل خور-سخن چین

 

دسته-جمعیت سینه زن

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

 
آمده(شوخی و لطیفه)

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

 

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

آدم ثانی-حضرت نوح

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

 

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

 

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

پشک انداختن-قرعه کشیدن

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

جاهل پسند-چیزی که جوان

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

چپو-غارت-تاراج

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

بَرج-خرج های خارج از خانه

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

حق نشناس-نا سپاس

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

خُردینه-بچه ی خردسال

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

خودی-آشنا

رم دادن-رماندن-فراری دادن

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

باد گلو زدن-آروغ زدن

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

 
خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

درق دروق-درق درق

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی
دولاب-گنجه-کمد-قفسه
خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

 
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

 

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

پیاله فروشی-میخانه

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
خیس شدن-تر شدن
 

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

پشه کوره-پشه ی ریز

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

حمله ور شدن-یورش بردن

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

آواز شدن(شهره شدن)

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

 

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

 

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

بر پا شدن-ایجاد شدن

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

دور و دراز-فراخ و وسیع

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

چرک-کثیف

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

 

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
دَنگال-جادار-بسیار فراخ
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن
آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

ته نشین شدن-رسوب کردن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

 

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

 
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

تر و فرز-چست و چابک

چنگولک-سست و ضعیف

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

دزد و دغل-نادرست و مکار

بی در رو-بن بست

چنبره زدن-حلقه زدن

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

 
رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

کار شگفت‌انگیز کردن

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

 

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

کاربر 6

Next Post

مجموعه کامل فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های مردم کوچه و بازار فارسی قسمت بیست و دو

پ مرداد 13 , 1401
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور) حنز پنزر-نگا. خرت و پرت از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن […]