کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 311

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

تخت پایی-صاف بودن کف پا

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

 

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

دمدمی مزاج-دمدمی

 

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

دندان تیز کردن-طمع کردن

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

 

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

حرف پوچ-سخن بی معنی

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

 

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

 

خدا نگهدار-خدا حافظ

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

خاطره-یادگار

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

چشم دریده-خیره-درآمده

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

 

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

خایه-بیضه-جرات

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

مال دنیا

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

پت پتی-موتور سیکلت

زاهرو-دالان-سرسرا

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

دوام آوردن-استقامت کردن

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

اوضاع احوال-وضع و حال

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

 

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

ذِله شدن-ذله آمدن

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

جفتک زن-لگد زن

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

دو پا-انسان

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

چین خوردن-چروک شدن

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

پیش کردن گربه-راندن گربه
اُق زدن(بالا آوردن)

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
زار-نا به سامان-خراب-بد

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

زَوال-مست مست-لول

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

 

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
خم گرفتن-فنی از کشتی

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

برچسب زدن-تهمت زدن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

دو جین-دوازده تا

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

خروس خوان-هنگام سحر

بابا غوری-نابینا-کور

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

آب و خاک-میهن-دیار

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

چای کاری-کشت و زرع چای

خصوصی-مقابل عمومی

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

خبر گرفتن-پرسیدن

پشم علیشاه-درویش بی قدر

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

پاتوغ-محل گرد آمدن

چی-چه-چیز

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)
ادرار بزرگ(مدفوع)

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

چول-بیابان

رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن

بارانداز-جای پیاده کردن بار

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

 
چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

بَزک-آرایش-چسان فسان

خیط کردن-نگا. خیت کردن

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

دستشویی-توالت-مستراح

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)
دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

خدا داده-دیم کاری

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

 

پول چایی-انعام-بخشش

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

دَدَر-بیرون-کوچه

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

جزغاله-سوخته-زغال شده

پا بَد-بد قدم

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

راست روده شدن-اسهال گرفتن

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

احدالناس(کسی، فردی)

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
 

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

خوردنی-غذا-قابل خوردن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

جزغاله-سوخته-زغال شده

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

چرکو-آدم کثیف

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

بی فک و فامیل-بی کس و کار

خدا نگهدار-خدا حافظ

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

دو پا-انسان

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

آبِ کبود-آسمان

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

 

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

تب و تاب-سوز و گداز

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

 

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

بغداد آباد-شکم سیر

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

بُراق-خشمگین-عصبانی

 

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

نیروی انجام کاری را داشتن

جامه شور-رختشوی
پا-حریف

پشت بام-سقف بیرونی بام

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

حیوونی-نگا. حیوانکی

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

 

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

دخترینه-دختر-مونث

 

بند آوردن-متوقف کردن

امن و امان(بدون بیم و هراس)

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

جامغولک-حقه-حیله

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

چوروکیده-پر چین و چوروک

 

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

راست راستی-حقیقتن-واقعن

جون جونی-نگا. جان جانی

چیز فهم-عاقل و فهمیده

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

 

به درک- به جهنم

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

آواز شدن-شهره شدن

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

 
دست خدا به همراه-در پناه خدا
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

 

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

چراغانی کردن-جشن گرفتن

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

دلسرد کردن-ناامید کردن

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

چاک کردن-نگا. چاک دادن

آب نخوردن-درنگ نکردن

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

دست خوش !-آفرین

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

خودمانی-صمیمی-یکدل

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

 

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

خیط کردن-نگا. خیت کردن
حلال وار-به صورت حلال

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

بی جا-نامناسب-بی مورد

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

 

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

پول خرد-پول سکه ای

تنوری-پخته شده در تنور

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

 

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

 

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

خش افتادن-خراش افتادن

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

پی گرفتن-دنبال کردن کار

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

بالا آوردن-استفراغ کردن

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی
 

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

جا ماندن-فراموش شدن

تنگاب آمدن-به جان آمدن

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)
ابریشم-زن نوازنده-مطرب

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

این مطلب را هم از دست ندهید :   عمده فعالیت راپل کار و طناب کار در نمای ساختمان

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

اشک تمساح-گریه ی دروغین

حالی کردن-فهماندن

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

آکَل-آقای کربلایی

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

چَکه-شوخ و بذله گو

 

فرسوده و خراب شدن

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

با محبت-زود جوش و مهربان

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

خرکچی-چارپادار

برخورد-بهم خوردن-تصادف

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

پوشک-کهنه ی بچه

آفتابی کردن-پدیدار کردن

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن
چشم زهره-ترس
بَر و بیابان-دشت و صحرا
آب و خاک(میهن، دیار)
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن
دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن
 

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

خش افتادن-خراش افتادن

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
دخیل-پناه برده-توسل جسته به

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

دور برد-دارای برد زیاد

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

چول-بیابان

درشت-حرف زشت-دشنام

بلا به دور-بلاها دور باد

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

چهار دستی-فراوانی

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

ادرار کوچک-شاش
بالا تنه-از کمر به بالای بدن

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

پا واکردن-به راه افتادن بچه

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
پشکل-سرگین حیوانات اهلی

راست و ریس-موانع و معایب

 

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

پیر شَوی-عمرت دراز باد

 
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

پوست پیازی-نازک و بی دوام

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

 

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

دق دلی-دق دل

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

زاچ-زائو

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

جور به جور-نگا. جوراجور

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

چهل منار-تخت جمشید

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

پشت سر هم-پیاپی متوالی

 

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

آفتابی کردن-پدیدار کردن

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

 

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

 

چپری آمدن-زود آمدن

البرز-بلندقامت-دلیر

دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

پینه-وصله-پوست سخت شده

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

بی معنی- بیخود
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

به درک- به جهنم

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

دیر کرد-تاخیر-تعویق

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا

پیش کردن-راندن به جلو

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

 

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

آب و خاک-میهن-دیار

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت
زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

تریت- تلیت
چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

بد شیر-متقلب-بد جنس

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

 

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

خروس خوان-هنگام سحر

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

حجله خانه-اتاق شب زفاف

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

خمیره-سرشت-ذات

باش !-نگاه کن-ببین

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

جای سفت-وضعیت سخت

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

چارک-یک چهارم

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

 

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

آی زرشک-آی زکی

زنیکه-زنکه

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
بده اون دستت-آی زکی !

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

پر افاده-متکبر-مغرور

 

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

جگری-به رنگ جگر

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

پاگون-سردوشی

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

دیر کردن-تاخیر کردن

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

دله بازی-رفتار آدم دله

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

زبان نفهم-کودن-بی شعور

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

چغاله بادام-بادام نارس

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

دان-دانه-چینه

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

جاکش-پا انداز-دلال محبت

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
 

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

دسته جمعی-باهم-گروهی
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
حکیم جواب کرده-یتیم
خانه یکی-صمیمی و یکدل

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

رشوه گرفتن-رشوه خواری
پا پس کشیدن-عقب کشیدن

خلق الله-مردم

 

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

 

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

تِر زدن-خراب کردن کار

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

 

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

خروار-کنایه از مقدار زیاد

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

چای صافی-نگا. چای صاف کن

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

داماد-مرد تازه زن گرفته

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
پیگرد-پی گیری-تعقیب
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

خم شدن-دولا شدن

 

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

پس نشستن-عقب نشینی کردن

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

پُخت کردن-پختن

 

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

دیر کردن-تاخیر کردن

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

 

دوام آوردن-استقامت کردن

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

کاربر 6

Next Post

برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 105

چ مرداد 12 , 1401
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادنپسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیکحقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن   پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن   خود را شناختن-به حد […]