لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 7

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

آب آتش زده(اشک)

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
خم شدن-دولا شدن

اله و بله-چنین و چنان

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

تو دوزی-دوختن از درون

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
اَتَر زدن(فال بد زدن)

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

تو به تو-گوناگون-لا به لا

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

پاشیر-گودال پای شیر آب

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

خیط کاشتن-خطا کردن

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

دستکاری-دست بردن در چیزی

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

 

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

دولابچه-کمد کوچک

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

بچه افتادن-سقط شدن جنین

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

پوز زدن-دهان زدن

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

با دست و پا-آدم زرنگ

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

پنزر- پندر

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

روغن زرد-روغن حیوانی

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

 

چیلی-بدبیاری

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

چیز خور-مسموم شده

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

افتاده-فروتن-متواضع

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

تو به تو-گوناگون-لا به لا

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

تر و فرز-چست و چابک

 

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

 

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

زرت و زورت-زرت و پرت

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

در هم لولیدن-توی هم رفتن

بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

دهن دره-خمیازه

به حق پیوستن-مردن

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

 

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

این سفر(این بار)

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

 

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)
جلز و ولز-سوز و گداز

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

 

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

اَتَر زدن(فال بد زدن)

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

بد گل-زشت-بد ترکیب

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

در چاه افتادن-فریب خوردن

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

دریافت-گرفتن-ادراک
از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

خشکه پلو-کته

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
تردستی-مهارت-شعبده بازی
آب نخوردن-درنگ نکردن

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

افسارگسیخته-سرکش

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

دلچسب-دلپذیر-مقبول

جَفت-چوب بست انگور

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
 

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

باب-مرسوم-معمول

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

 

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

پینه زده-وصله کرده

توان هماوردی با کسی را داشتن

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

بلا نسبت-دور از جانب شما

چوروکیده-پر چین و چوروک

 

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

دستکاری-دست بردن در چیزی

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

خرناس-نگا. خُرخُر

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

 

چُغُل-سخن چین

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

 
جوغ-جوی آب

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

جا دار-وسیع-فراخ

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

بد قدم-نامبارک-بد شگون

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

ذلیل مرده-ذلیل شده

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

جلز و ولز-سوز و گداز

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

 

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

پشت سر هم-پیاپی متوالی

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

روی خود کشیدن-رو کشیدن

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

خال مَخال-خال خال

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

 
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

ددر رفتن-بیرون رفتن

چراغان شدن-جشن گرفتن

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

افتاده(فروتن، متواضع)

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

جز زدن-ناله و زاری کردن

در بردن-بیرون بردن-گذراندن
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

چایمان-سرما خوردگی

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

 
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

دوبلور-دوبله کننده
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

 
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

بی ریخت کردن-کتک زدن

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

 

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

چهار چوب-محدوده-قاب

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

تخم نابسمل لا-حرام زاده

چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

به حق پیوستن-مردن

 

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

چوق-چوب-تومان

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن

پیه آوردن-چاق شدن

 

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

 

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

زبان گز-چیز تند و تیز

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

چنگولک-سست و ضعیف

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

پای پس-عوض-تلافی
آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

خواهر خوانده-دوست صمیمی

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

 
 

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

دست تنها-بی یار-تنها

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

پُخت کردن-پختن

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

پینه زده-وصله کرده

پشت بام-سقف بیرونی بام

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

خدا-بسیار زیاد-فراوان

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

چایمان-سرما خوردگی

بکن نکن-امر و نهی

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

حرف پوچ-سخن بی معنی

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

پشمالو-دارای موهای بسیار

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

بید خورده-کهنه و فرسوده

 

جزوه-کتابچه-دفترچه

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

چنار امام زاده صالح-متلک بد

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
الحق-به‌راستی-حقیقتن

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

 
توجیهی-برنامه های توضیحی

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن
دک و دنده-بالا تنه
 

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن

 

حلال واری-نگا. خلال وار

چوروکیده-پر چین و چوروک

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

دال به دال-پشت سر هم

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

دُنگ-سهم-حصه

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

جیش-ادرار در زبان کودکان

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

 
چانه-گلوله ی خمیر نان

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

 

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

خش افتادن-خراش افتادن

امن و امان-بدون بیم و هراس

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

 

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

 

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

دست مزد-اجرت-مزد کار

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

پیش کردن گربه-راندن گربه
از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

 

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

حال و بار-وضع زندگی

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

 

چنگ انداختن-چنگ زدن

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
 

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

چشم خوردن-نظر خوردن

خاکه زغال-ریزه ی زغال

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

ریشو-دارای ریش بلند

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

 

الانه(همین حالا، هم اکنون)

دَدَر-بیرون-کوچه

 

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

چَکی-وزن نکرده-یک جا

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

جای پا-اثر-نشانه-رد

چینه کشی-شغل چینه کش

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

چماق-چوبدست-گرز

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

 

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

 
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
رو به راه-آماده-مهیا-منظم

چشم کار کردن-دیدن

دُنگ-سهم-حصه

دو لبه-دارای لب کلفت

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

 

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

پیشاب-ادرار

چشم انداختن-نگاه کردن

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

ریختن مو-سخت وحشت کردن

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

بد اخم-عبوس و ترشرو

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

پاتال-سالخورده-پیر

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

چار نعل-به سرعت-به تاخت

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

پوست پیازی-نازک و بی دوام

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

زیر گرفتن-زیر کردن

کاربر 6

Next Post

پ مرداد 13 , 1401
زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن) آتشِ تر(شراب، لب معشوق) پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن پیش-برنده-آن که جلو است جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی […]