لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 407

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

جاهل پسند-چیزی که جوان

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

 

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

 
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

آب تاختن-پیشاب کردن

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

تحصیل کرده-درس خوانده

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

تخت و تبار-خوب و رو به راه

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

 

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

دست دوم-کار کرده-مستعمل

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

جیک-صدا-آواز

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

ته گرفتن-سوختن غذا

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

جا ماندن-فراموش شدن

 

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

ته آواز-صدای نسبتن خوب

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

 

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

 

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

رم دادن-رماندن-فراری دادن

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

چاره-درمان

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

خرناس-نگا. خُرخُر

پشت-نسل-فرزندان

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

دل قرصی-اطمینان

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

تُف به دهن-حیرت زده

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

بدلی-تقلبی-جنس بد

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
 

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

خرابکار-اخلالگر-تروریست

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

دک و دنده-بالا تنه

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

پارو-زن پیر

بده بستان-داد و ستد-معامله

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

 

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

 

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

خبرکش-سخن چین

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

بی مخ-بی عقل-شجاع

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

پس نشستن-عقب نشینی کردن

حرف بی ربط-سخن نامربوط

چار میخ-اذیت و آزار سخت

اختر شمردن(شب‌بیداری)

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

 

چوق-چوب-تومان

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

دندان عاریه-دندان مصنوعی

 

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

البرز(بلندقامت، دلیر)

تگری-بسیار خنگ-یخچالی

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

چُل کلید-جام درویشان

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

 

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

پُخت-هر نوبت از پختن

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

تخم شر-مردم آزار- شرور

این خاکدان-دنیا

چشم خوردن-نظر خوردن

دوره-مهمانی-زمانه

دست چین-گزیده-منتخب

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

با محبت-زود جوش و مهربان

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

دسته دیزی-قوم و خویش دور

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

تنبان درآر-بی حیا-دریده
چشمداشت-توقع-انتظار

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

بغداد آباد-شکم سیر

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

جفنگیات-سخنان یاوه

چغل خور-سخن چین

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

حق شناس-سپاس گزار

تیپا خوردن-رانده شدن

پشت رو-وارونه

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

تیز بزی-فورن-بی درنگ

چرند-حرف پوچ و بی معنی

حمله ور شدن-یورش بردن

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

چار طاق-به طور کامل

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

تیر کردن-نشان کردن

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

بی در رو-بن بست

آبدار-سخت-شدید-سنگین
چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

آب به چشم آمدن-طمع کردن

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

برو برگرد-چون و چرا

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

از زبان افتادن-لال شدن

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

خرکار-پرکار

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

 

انداختنی(جنس نامرغوب)

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

دو به هم زن-دو به هم انداز

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

 

حلال وار-به صورت حلال

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

اَتَر زدن-فال بد زدن

آواز شدن-شهره شدن

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

حرف-سخن-گفتار-کلام

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

آتشِ بسته-طلا

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

چاخان پاخان-دروغ

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

چین خوردن-چروک شدن

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

خاک پاک-زادگاه

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

افتاده-فروتن-متواضع

دست نماز-وضو

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

چانه لغ-نگا. چانه شل

خال مَخال-خال خال

دلمه شدن-بسته شدن

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

خیط کشیدن-خط کشیدن

خربان-صاحب خر-خرکچی

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
زرت و پرت-چرت و پرت

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن
 

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

پشته کردن-روی هم انباشتن

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

بی در رو-بن بست
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

دو رگه-از دو نژاد محتلف
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

چُر-ادرار

 

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

 

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

بی پرده-رک و صریح-آشکار

آفتابی کردن-پدیدار کردن

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم
تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

 

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

 

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

چار دیواری-خانه

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

ارواح شکمت(ارواح بابات)

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

دستکاری-دست بردن در چیزی

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

آب به چشم آمدن-طمع کردن

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

پُف-فوت-ورم-آماس

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

زبان نفهم-کودن-بی شعور

 

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

چیلی-بدبیاری

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

خبرکش-سخن چین

حلق آویز-به دار کشیده

تند نویسی-سریع نویسی

آب نخوردن(درنگ نکردن)

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

جامه شور-رختشوی

البرز-بلندقامت-دلیر
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

آبِ کبود(آسمان)

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

جامه شور-رختشوی

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

زار-کوتاه شده ی زایر

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

پارو-زن پیر

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

آی زرشک(آی زکی)

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

دو رگه-از دو نژاد محتلف

آدم ثانی(حضرت نوح)

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

خایه دار-با جرات-شجاع

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

تِر زدن-خراب کردن کار

 

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

آتش بی‌باد-ظلم-می

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

 

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

بد قدم-نامبارک-بد شگون

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

خلق الله-مردم

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

خرج تراشی-هزینه درست کردن

خوشگلک-با خوشگلی اندک

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

خر زور-نیرومند-پرزور

خدا به دور-پناه بر خدا

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

آمدن(آغاز به کاری کردن)

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

دور و بر-اطراف-پیرامون

دست فرمان-مهارت در رانندگی

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

روده درازی-پرحرفی-وراجی

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

 

بنا-قرار

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
روی چشم-اطاعت می شود !

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

چیز خور شدن-مسموم شدن

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده

 
 

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

چارقد-روسری زنانه

حق نشناس-نا سپاس
زبان ریزی کردن-زبان ریختن

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

دزدی گرگی-دله دزدی

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
پرت شدن-دور افتادن از مطلب

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

تک و تا-جنب و جوش

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

بَرج-خرج های خارج از خانه

داش-لوطی-مشدی

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
چیز فهم-عاقل و فهمیده

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

زبر و زرنگ-چابک و فرز

دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

 
اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

خروار-کنایه از مقدار زیاد

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

 

زیر دُم سُست-زن منحرف

 

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

 

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

دور و دراز-فراخ و وسیع

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

 

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

خیس کردن-ادرار کردن به خود

جوغ-جوی آب

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

دست فروشی-شغل دست فروش

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

چارچار زدن-بی حیایی کردن

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

 

آبِ دندان(حریف ساده)

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

چش-چشم

پوست کنده-رک و بی پرده

 

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

دست و پا-توانایی-عُرضه

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

انگشت کردن-انگشت رساندن

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

چِککی-فوری-به سرعت
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
پس رفتن-عقب رفتن

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

ز ِله-ستوه-عجز

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

ازرق-چشم زاغ

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

چیله-هیرم-خاشاک

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

خرده خرجی-خرج های اندک

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

خال به خال-خال خال

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

 

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

 

زمخت-درشت-ناهنجار

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

 
خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن
چین و چوروک-چین و شکن

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

جایی-مستراح-توالت

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

چَخ چَخ-عیش و عشرت

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

کاربر 6

Next Post

برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 340

پ مرداد 13 , 1401
تنگ هم-چسبیده به هم دل کسی آمدن-دل آمدن تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن چِککی-فوری-به سرعت تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن   دست فرمان-مهارت در رانندگی بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن برخوردن به […]