زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد زاق-چشم زاغ چشم پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن بالینی-کلینیکی ریز-خرد-کوچک پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن بابت-مورد-زمینه-موضوع […]

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور) حنز پنزر-نگا. خرت و پرت از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن […]

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم) زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن) پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در […]

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن) آتشِ تر(شراب، لب معشوق) پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن پیش-برنده-آن که جلو است جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی […]

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن […]

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی) استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان   آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب) بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و […]

تنگ هم-چسبیده به هم دل کسی آمدن-دل آمدن تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن چِککی-فوری-به سرعت تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن   دست فرمان-مهارت در رانندگی بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن برخوردن به […]

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن) جاهل پسند-چیزی که جوان تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت   تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی […]

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادنپسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیکحقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن   پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن   خود را شناختن-به حد […]

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز تخت پایی-صاف بودن کف پا بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)   پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه […]